مختصری در مورد حضرت علی (رضی الله عنه)
حضرت علی (رضی الله عنه) به اتفاق تواریخ اسلامی و بیگانه چهارمین خلیفه راشدین بود. پدر علی، عبد مناف بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف قریشی میباشد. کنیه پدرش که با آن بیش از اسم اصلی شهرت داشت، ابوطالب است.
ابوطالب در امر رسالت الهی حامی و پشتیبان رسول الله بود. در آن روزگاران که مشرکین قریش در این باره بر آنحضرت سخت گرفتند و بر ضد او به شدت قیام کردند، ابوطالب او را تقویت نمود و گفت: پسر برادرم! آنچه میخواهی بیپروا بگو. من نخواهم گذاشت از کسی به تو آسیبی برسد.
ابوطالب قبل از هجرت رسول الله در مکه وفات یافت و در آنجا به خاک سپرده شد.
مادر علی، سیده فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف قریشی و از نخستین زنان مسلمان در اسلام و از مؤمنات مهاجرات بود. بنابراین، علی هم از جانب پدر و هم از جانب مادر قریشی نسب و از بنی هاشم و از طرف والدین قومیت نزدیک با رسول الله داشت.
فاطمه بنت اسد مانند یک مادر رؤوف نسبت به محمد توجه و عنایت داشت؛ چه در وجود آنحضرت از همان اوان کودکی از حرکات، سکنات و کلماتش آثار عظمت را میدید.
فاطمه بنت اسد در مدینه وفات یافت. رسول الله ( صلی الله علیه وسمل) بر او نماز خواند. جنازهاش را تشییع کرد و بر مرگش میگریست و فرمود: “خدا تو را در ازای عنایات مادرانه که به من میکردی پاداش خیر دهد. تو برای من بعد از مادرم بهترین خلق خدا بودی.”
تولد حضرت علی (رضی الله عنه)
حضرت علی (رضی الله عنه) در روز جمعه ده سال قبل از بعثت رسول الله و ۲۳ سال قبل از هجرت آنحضرت در مکه به دنیا آمد. مادرش او را حیدر که از نظر معنی همنام پدر خودش بود نام نهاد، ولی ابوطالب نامش را تغییر داد و او را علی نامید. بعداً چون ابوطالب عیالمند بود و عوایدی که از راه تجارت بهدست میآورد به خوبی کفاف معیشتش را نمیکرد، رسول الله از او خواست تا موافقت کند علی را به خانه خویش ببرد و او را زیر نظر مبارک خودش و تحت توجه همسرش سیده خدیجه تربیت نماید تا هم به ابوطالب کمک نماید و هم احسان و عنایات چند ساله را که قبلاً از او دیده بود جبران کند.
علی اکنون شش ساله بود که به خانه محمد (صلی الله علیه وسلم) -که هنوز به رسالت مبعوث نشده بود- آمد و تا آنگاه که رسول الله از مکه به مدینه هجرت کرد در خانه رسول الله ماند. خدا نه تنها او را از پرستش بتها و از تعظیم شعایرِ شرک و رسوم جاهلیت حفظ فرمود، بلکه در خانه نبوت اخلاق و خوی و عادت نیک کسب کند و خصلتهایی به دست آورد که دیگران از آن محروم بودند.
اسلام علی (رضی الله عنه)
طوری که دکتر محمد حسین هیکل دانشمند مصری در کتابِ “حیات محمد” مینویسد: روزی از همان ایام اول بعثت حضرت محمد (صلی الله علیه وسلم)، علی متوجه میشود که آنحضرت و بیبی خدیجه همسرش باهم مشغول نمازند و رکوع و سجده میکنند و آیاتی را که خدا تا آن وقت بر آنحضرت نازل فرموده بود میخوانند.
چون دیدن حرکات و سکنات نماز از قیام، قعود، رکوع، سجود و شنیدن کلمات مقدسِ قرآن برای علی بیسابقه بود، در جایش ایستاد و همین که آنحضرت و خدیجه از نمازشان فارغ شدند، پرسید: شما به چه کسی سجده میکردید؟ رسول الله فرمود: ما به آن خدایی سجده میکردیم که مرا به رسالت مبعوث فرموده تا خلق را به سویش بخوانم و سپس بعضی از آیات قرآن را بر علی تلاوت فرمود و از او خواست تا ایمان آورد و این دین حق را که آنحضرت بدان مبعوث شده بپذیرد.
علی که از طرفی در خیرخواهی، صداقت و صحت گفتار آنحضرت هیچ شک نداشت و از طرفی دیگر به شدت تحت تأثیر جلال و جمال آیات مقدس قرآن قرار گرفته بود، تصمیم میگیرد که دعوت آنحضرت را قبول کند و دین حق را بپذیرد؛ ولی چون در هر کاری قبلاً با پدر خود که در خیرخواهی او نیز هیچ تردید نداشت مشورت میکرد، عرض میکند: در این باره با پدرم مشورت میکنم.
اما طولی نکشید که برگشت و اسلام خود را عرضه داشت و گفت: چون خدا بدون آن که با پدرم مشورت کند، مرا آفریده است نیازی ندیدم که برای پرستش او با پدرم مشورت کنم.
فضایل حضرت علی (رضی الله عنه)
دکتر عبدالحسین زرین کوب استاد دانشگاه تهران میگوید: “در باره علی قضاوت آسان نیست؛ از این که دوست و دشمن راجع به او به مبالغه گراییده اند. از خود او نقل شده است که گفت: دو کس به سبب من هلاک میشوند: آن که در دشمنی با من مبالغه کرد و آن کس که در دوستی من افراط داشت.
سپس میگوید: از سخنان علی هم نمیتوان به درستی او را شناخت. چون در این سخنانی که به او منسوبست چیزهایی است که به احتمال قوی از او نیست و در سخنانی که دیگران در حق وی گفته اند هم بیم جعل و دروغ هست. (کتاب بامداد اسلام، ص ۱۰۹)
بنابراین، ما ناچاریم مختصری از فضایل و اوصاف علی را که در کتب صحیح اخبار و تواریخ موثق درباره او ذکر شده است در این مختصر بنویسیم تا نه قصوری در حق او کرده باشیم و نه غلو و زیادگویی در شأن شریفش.
- علی بن ابی طالب طبق فرموده رسول رب العالمین محل تشخیص ایمان و کفر مردم بوده و هست. ام سلمه همسر رسول الله در این باره میگوید: رسول الله (صلی الله علیه وسلم) فرمود: هیچ منافقی دوستدار علی نخواهد بود و هیچ مؤمنی کینه علی در دل نمیدارد. (ترمذی ص ۴۹۷ سبط النجوم العوالی)
و نیز از حضرتِ فاطمه دختر رسول الله همسر علی روایت شده که میفرماید: رسول الله فرمود: همانا خوشبخت و چه خوشبخت آن کسی است که علی را دوست دارد، چه در حین حیات علی باشد و چه بعد از وفاتش. (احمد بن حنبل؛ سبط النجوم العوالی)
و از خود علی نیز روایت شده است که فرمود: قسم به آن کسیکه دانهها (دانههای روییدنی) را شکافت و ذریه را از نطفه آفرید، مرا دوست نمیدارد جز مؤمن و کینهام در دل نمیدارد جز منافق. (صحیح مسلم، ص ۴۹۷؛ سبط النجوم العوالی)
جابر بن عبدالله انصاری صحابی بزرگ رسول الله میگوید: «ما کنا نعرف المنافقین إلا ببغضهم علیا.» یعنی: “ما منافقین را نمیشناختیم، جز با این علامت که با علی کینه داشتند.
- فضیلت دومی که الله (جل جلاله) به علی عنایت فرموده این است که او را در کودکی در خانه محمد (صلی الله علیه وسلم) یعنی خانهی نبوت اسکان داد و او را تحت عنایت خدیجه همسر رسول الله و تحت توجه مستقیم خود رسول الله قرار داد تا سهم وافری از اخلاق، سجایا و کرامت انسانی را در این خانه مبارک کسب کند و تا منشأ وجود و تسلسل ذریه رسول الله(صلی الله علیه وسلم) بشود.
- یکی دیگر از مفاخر و فضایل علی این است که او طبق حدیث صحیح رسول الله بهطور یقین و بیهیچ تردیدی هم محبوب خدا و رسولش بود و هم محب خدا و رسولش.
محمد بن اسمعیل بخاری محدث بزرگ اسلام در صحیح بخاری ج ۵، ص ۱۷۱ در این باره روایت کرده میگوید: “رسول الله شبی در ایام جنگ خیبر فرمود: فردا این پرچم را به دست مردی میدهم که خدا با دست او به ما فتح و پیروزی میدهد. او خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش نیز او را دوست میدارند.
سهیل بن سعد راوی حدیث میگوید: مردم آن شب را بیصبرانه در انتظار گذراندند تا ببینند رسول الله این پرچم را به چه کسی میدهد (که متصف به چنین صفت عظیمی میباشد و در این جبهه مهم جهاد در راه خدا به افتخار فتح و پیروزی میرسد) سهیل بن سعد میگوید: همین که صبح شد، مردم نزد رسول الله شتافتند. هریک از آنها امید داشت که کسی که رسول الله فرموده بود او باشد و این پرچم افتخار آفرین به او داده شود.
رسول الله صبحگاه فرمود: کجاست علی بن ابی طالب؟ گفتند: یا رسول الله! چشمش درد گرفته، شب از درد نیاساییده است. رسول الله او را با این حال نزد خود خواست و آب دهن مبارک خود را در چشم علی افشاند و برایش دعا کرد تا شفا یابد. خدا او را فوراً به حدی شفا داد که گویی اصلاً چشم درد نداشته است. آنگاه پرچم جهاد را به او سپرد. علی عرض کرد: یا رسول الله با آنها بجنگم تا مانند ما مسلمان شوند؟ رسول الله فرمود: آرام پیش برو تا به نزدیکشان برسی. آنگاه آنها را بهسوی دین اسلام دعوت کن و آنچه از حقوق خدا که بر آنها واجب میشود به آنها بفهمان. به خدا قسم هرگاه خداوند حتی یک نفر را بهوسیله تو هدایت فرماید، برای تو بهتر خواهد بود از شترهای سرخرنگ.”
یعنی در ابتدای کارَت آنها را بهسوی دین اسلام دعوت کن و اموری را که پس از قبول اسلام بر آنها واجب میشود به آنها تبلیغ کن و بفهمان. پس از آن اگر نپذیرفتند با آنها بجنگ.
شجاعت حضرت علی (رضی الله عنه)
حضرت علی مردی بود شجاع و نیرومند و در عین حال خبیر و دانا؛ در قاموس حیاتش اصلاً واژه و ماده ترس و هراس وجود نداشت. از هیچ پیشآمدی هرچند خطرناک بود، نمیترسید. این مرد روحانی و عظیم هم مرد میدان جنگ بود و هم مرد حظیره علم دین. شجاعت و قدرت بازو و قوت قلب علی در موارد متعددی تجلی کرده که تاریخ ضبط کرده است. مواردی از آن را با اختصار در زیر میآوریم:
- علی (رضی الله عنه) در شب هجرت پیامبر خدا در بستر آنحضرت خوابید با آنکه میدانست احتمال مرگ او وجود دارد.
- در غزوه بدر که داستان آن طولانی است علی (رضی الله عنه) که بیش از ۲۵ سال سن نداشت بر ولید بن عتبه سلحشور ماهر قریش پیروز گردید.
- در واقعه خندق در سال پنجم هجرت، یهود و قریش و سایر احزاب عرب مغرورانه به سوی مدینه پیش تاختند. امید داشتند که با این عده خیلی زیاد و با این تدارکات و تجهیزات کافی که فراهم کرده اند و در اختیار دارند، هیچ مشکلی در کار نباشد. خیلی زود بر مسلمین پیروز گردند، آنها را تا آخرین نفر نابود کنند و از صفحه وجود معدوم نمایند و در صفحه تاریخ جای دهند.
اما همین که به کنار شهر میرسند، چشمشان به چیزی میافتد که هیچ وقت ندیده اند و آن همین خندق بود که از محاسبه آنها خارج بود و تصور نمیکردند که مواجه با چنین مشکل لا ینحلی (غیر قابل حل) بشوند.
به هرحال راهی نبود جز این که در آن سوی خندق رو به روی مسلمین که در آن طرف مستقر شده بودند اردو بزنند و موضع بگیرند. جز تیراندازی با تیر کمان کاری از دستشان برنمیآمد. خصوصاً که مسلمین در پشت دیوارهای خانهها سنگر گرفته بودند و تیرهای آنها را با تیر، خیلی خوب پاسخ میدادند.
با این وضع معلوم بود که دشمن نمیتواند کاری از پیش برد تا به مقصود خود برسد. زیرا به جنگ اصلی دست نمییابد و تیراندازی با کمان به تنهایی در کار جنگ اثر مهمی ندارد. چه در آن روزگار پیشرفت و پیروزی با نیزه و شمشیر بود. لذا دشمن در کارش متحیر شد که چه کند؟ آیا مأیوسانه دست خالی برگردد و ارمغانِ خجلت و شرمساری با خود ببرد، یا مدت خیلی طولانی در پشت خندق بماند که آن هم معلوم نیست آخر چه شود و تا کی بماند؟ مخصوصاً که ابوسفیان به سران قبایل و احزاب عرب گفته بود، کار حمله به مدینه خیلی آسان و خیلی زود انجام خواهد گرفت و غنایم زیادی نصیبشان خواهد شد. اینک دچار مشکلی شده اند که در حل آن به کلی درمانده اند.
در همین اثنای بحرانی و سرگردانی بعضی از پهلوانان مشهور دشمن از قبیل عمرو بن عبدود، عکرمه بن ابی جهل، ضرار بن الخطاب و چند تن دیگر از این وضعی که برای آنها پیش آمده بود، خشمگین شدند. محلی از خندق را که تنگتر از بقیه نقاط بود در نظر گرفتند و با اسبهای خود سواره از آن سو به این سوی خندق پریدند. لذا گروهی از مسلمین به رهبری علی بن ابی طالب به مقابله با آنها شتافتند و قبل از این که با آنها درآمیزند، عمرو بن عبدود این پهلوان کمنظیر عرب ندا در میدهد و از گروه مسلمین طلب مبارزه میکند. علی بن ابی طالب به دعوت عمرو پاسخ مثبت میدهد و پیش میرود. عمرو که علی را در مقابل خویش نوجوان غیر جنگی میپندارد متکبرانه میگوید: تو چرا ای پسر برادرم؟ به خدا قسم من دوست نمیدارم تو را بکشم. علی با کمالِ جرأت میگوید: ولی من به خدا خیلی دوست میدارم تو را بکشم. هردو از اسب پیاده میگردند شمشیر به دست به یکدیگر حملهور میشوند.
خیلی عجیب است که علی این نوجوان کمسابقه پیشدستی میکند و عمرو را با یک ضربت شمشیر از پای درمیآورد و او را به زمین میزند. همراهان عمرو که آنها نیز از رزمندگان کار کشته بودند، مبهوت و مرعوب میشوند و فرار میکنند و به آن سوی خندق میپرند، تا به قرارگاه خود بشتابند و خبر قتل عمرو را که باورنشدنی بود، به مردم برسانند.
عمرو بن عبدود پهلوان کار کشته خیلی مشهور عرب بود که کمتر کسی از سلحشوران عرب یارای مقابله و مبارزه با او را داشت. چنانکه گفتیم تا آنجا خیرهسر بود و لاف و دلاوری و مهارت جنگی میزد که به علی گفت: میل ندارم با تو مبارزه و تو را بکشم. یعنی کشتن علی را به حدی برای خود سهل و آسان میپنداشت که کمترین شکی بهدل راه نمیداد؛ ولی میل نداشت این کار را بکند. مع الوصف میبینیم که علی او را به حساب نیاورد و به حدی از خود اطمینان غلبه و پیروزی بر او داشت که هیچ اعتنایی به او نکرد و قسم یاد کرد و گفت: من به خدا دوست میدارم تو را بکشم.
ناگفته نماند که اگر به تاریخ امت اسلام و سایر امم جهان مراجعه نماییم و شخصیتهای معروف رزمی امتها را چه در زمان گذشته و چه در اوان حاضر به نظر آوریم، به این حقیقت واقع میرسیم که کمتر کسی پیدا شده که جامع روحانیت و شجاعت باشد؛ بلکه یا مرد روحانی صرف بوده یا فقط مرد میدان جنگ.
ولی علی برخلاف این قاعده کلی جامع هردو صفت بود: هم شخصیت عظیم روحانی داشت و هم شجاعت و دلاوری. به عبارت دیگر علی هم اهل مسجد و منبر و محراب بود و هم مرد حرب و شمشیر و حراب.
فصاحت و بلاغت کلام علی
هرکس خطبهها و مواعظ علی را در نهج البلاغه یا سخنانِ متفرق آنحضرت را در سایر کتابها مطالعه کند یا به اشعاری که به علی منسوبست نظر اندازد [و از قواعد و ادبیات زبانِ اصیل عرب مطلع باشد] محققاً در کلام علی به حدی علو فصاحت و بلاغت میبیند که جز کلام الله و کلام رسول الله در کلام فصحا و بلغای عرب اصیل هرگز چنین چیزی نخواهد دید.
این خصوصیت از آنجا برای علی به وجود آمد که چنانکه پیش از این نگاشتیم، او از سن شش سالگی تا بیست و پنج سالگی یعنی نوزده سال متوالی در منزلی به سر برد که از حیث برکت معنوی در دنیا بینظیر و منحصر به فرد بود و تحت عنایت و تربیت شخص بیمانندی پرورش یافت که فصیحترین و بلیغترین سخنورِ عالم بود.
چون رسول الله (صلی الله علیه وسلم) که مربی علی (رضی الله عنه) بوده فصیحترین قوم عرب بود، در متوحلساختن کلام علی اثر گذاشت و او را فصیح و بلیغ بار آورد.
اینک یکی از شعار پرمغز امیر بلاغت را که در باره هویت و تساوی افراد بشر و اهمیت علم دین سروده است، به عنوان نمونه نقل میکنیم که میفرماید:
[الناس من جهه التمثال أکفاء – أبوهم آدم والأم حواء
وإن یکن لهم فی أصلهم شرف – یفاخرون به فالطین والماء
ما الفضل إلا لأهل العلم إنهم – على الهدى لمن استهدا أدلاء
ففز بعلم تعش حیاً به أبداً – فالناس موتى وأهل العلم أحیاء
وقیمه المرء ما قد کان یحسنه – والجاهلون لأهل العلم أعداء]
یعنی: “افراد بشر از حیث هیکل و ساختمان جسد و اعضا و جوارح ظاهری و باطنی تفاوتی باهم ندارند و همه باهم یکسانند. اگر کسی به اصالت خود بِنازد و برای خود از این جهت برتری و شرف بر دیگران پندارد، پس باید بداند که از این جهت هم فرقی با دیگران ندارد. زیرا اصل اول همهی آنها گِل است و آب و از این جهت کسی بر دیگری برتر نیست.
بدان که هیچ فخر و فضیلتی برای هیچ احدی بر دیگری نیست جز برای اهل علم دین. چه اینها هستند که برای جویندگان راه مستقیم الهی مرشد و هادی میباشند؛ پس علم دین بیاموز تا همیشه زنده بمانی. همهی مردم مردگانند ولی علما (حتی علما و دانشمندان فنون و رشتههای علوم غیر دینی همیشه حتی پس از مرگ هم زنده و جاویدانند. آثار نافعشان همیشه در کتب باقی و نام بلندشان دابماً در زبان مردم جهان جاری میباشد). ارج و ارزش هرکسی در میان خلق به همان اندازه است که دانش دارد. این را هم باید فهمید که بیدانشان دشمن دانشمندانند.”
این هم یکی از مواعظ نثری پرمغز این امیر فصاحت که به پسر عموی خود عبدالله بن عباس نوشته میفرماید: «أما بعد فإن المرأ قد یسره درک ما لم یکن لیفوته ویسوئه فوت ما لم یکن لیدرکه. فلیکن سرورک بما نلت من آخرتک، ولیکن أسفک على ما فاتک منها، ما نلت من دنیاک فلا تکثر به فرحاً، وما فاتک منها فلا تأس علیه جزعاً، ولیکن همک فیما بعد الموت.»
یعنی: “طبیعت و سرشت بنی آدم چنین است که چیزی که به دست میآورد او را مسرور و خرسند میسازد و چیزی را که از دستش دررَوَد او را اسفناک و غمگین میکند، تو به دنیا زیاد دل مبند، دلخوشی و خوشحالی تو باید به خیرات اخروی باشد که بدانها دست یابی و تأسف و دلتنگی بود باید از منافع اخروی باشد که از تو فوت شده و بدان دست نیافتهای.
به آنچه از مال و متاع دنیا به دست آوردی زیاد خوش مدار و از آنچه از دنیا که به تو نرسد هیچ تأسف مخور و دل بدان تنگ مدار. اهتمام و کوششت باید نسبت به اموری باشد که پس از مرگ برای تو نافع و مفید باشد.”
حضرت علی (رضی الله عنه) در عبارت رسای نثری دیگر به عموم مردم نصیحت میکند و میفرماید: «لا یکن أفضل ما نلت من دنیاک فی نفسک بلوغ لذه أو شفاء غیظ ولیکن أطفاء باطل ونصر حق.»
یعنی: “مبادا نزد تو بهترین چیزها از دنیایت این باشد که به لذات و عیش و نوش برسی، یا آرزو کنی که بر دشمنت پیروز شوی تا خشم و غضبت را فرو نشانی، بلکه بهترین چیزها نزد تو این باشد که علیه باطلی قیام کنی و آن را از بین ببری و در جانب حق به پا خیزی آن را پیروز نمایی.”
اینجا خیلی واجب میدانم یکی از نصایح بس مهمی را که به والدین نسبت به فرزندانشان فرموده است، نقل کنم که میفرماید: «لا تقسروا أولادکم على التخلق بأخلاقکم لأنهم وجدوا لزمان غیر زمانکم.»
یعنی: “فرزندانتان را مجبور نکنید که (در امور دنیوی و رویه زندگی و طرز معاشرت) اخلاق و رفتار شما را بگیرند، زیرا فرزندان شما در زمانی به وجود آمده اند که با زمان شما بسی مغایرت دارد و هر زمانی مقتضیاتی دارد که با مقتضیات زمان گذشته مناسب نبوده و قابل قبول نیست.”
تصور نشود که نصایح و دستوراتِ حضرت علی (رضی الله عنه) همه روحانی و در باره آخرت میباشند، بلکه بسیار گوناگونند هم در حکمت و فلسفه و هم در سیاست ملک و مملکت و هم در توجیه خلق نسبت به طرز معاشرت صحیح با یکدیگر هستند. خلاصه در امور مختلف با همان بلاغت و فصاحت خدادادی داد سخن داده است.
تهیه کننده: احمد رشاد موحد
منبع: کتاب: صهرین (عثمان و علی)، نویسنده: سید عبدالرحیم خطیب
جراکم الله خیرا واقعا زیبا و خوب بود